معنی آبک، جیوه

حل جدول

آبک، جیوه

سیماب


آبک ، جیوه

سیماب


جیوه

آبک


آبک

جیوه

جیوه، سیماب

سیماب

لغت نامه دهخدا

آبک

آبک. [ب َ] (اِ مرکب) جیوه. سیماب.آبَق. زیبق، باصطلاح کیمیاگران. (تحفه):
مِس ّ وجود من شود از می بسان زر
گویی که می چو آبک از اجزای کیمیاست.
خجسته.

آبک. [ب َ] (اِخ) نام جائی است.

آبک. [ب َ / ب ِ / ب ُ] (اِ) آبله. جدری.

آبک. [ب َ] (ع صوت) وَیْلَک. هلاک باد ترا.

آبک. [ب ُ] (ص) هر چیز پرآب. (از برهان).

فرهنگ فارسی هوشیار

آبک

جیوه، سیماب، آبق، زیبق

فرهنگ معین

آبک

(بَ) (اِمر.) سیماب، جیوه.

فرهنگ عمید

آبک

آب اندک،
[قدیمی] در کیمیاگری، جیوه یا سیماب،


جیوه

عنصری نقره‌ای‌رنگ که در حرارت متعارفی مایع می‌شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می‌گردد. در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به‌کار می‌رود. از مادۀ معدنی سرخ‌رنگی به نام شنجرف به‌دست می‌آید. هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به‌صورت بخار از آن خارج می‌شود و آن را در ظرف‌های مخصوص سرد می‌کنند و بعد جمع‌آوری می‌کنند. گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می‌شود، سیماب، آبک، زیبق، مرکور،

معادل ابجد

آبک، جیوه

47

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری